سخنه

لغت نامه دهخدا

( سخنة ) سخنة. [ س َ / س ُ / س ِ ن َ / س َ خ َ ن َ ] ( ع اِ ) تب یا گرمی یا زیادت گرمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سُخْنةالعین ؛ گرمی چشم و آن عبارت از غم و حزن است. ( منتهی الارب ). خلاف قرةالعین که مراد از شادی و سرور است. ( آنندراج ).
سخنه. [ س ُ ن َ ] ( اِخ ) شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب دراین مکان سکونت دارند. و حد آن ارک و عرض است. ( معجم البلدان ). در شام بشمال شرقی تدمر است. ( دمشقی ).

فرهنگ فارسی

شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب در این مکان سکونت دارند .

پیشنهاد کاربران

بپرس