سخنرانی حضرت زینب در میان کوفیان

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] سخنرانی حضرت زینب(س) در میان کوفیان. خطبه حضرت زینب در جمع اهل کوفه یکی از وقایعی است که در ضمن گزارش وقایع کوفه بر اسرای اهل البیت علیهم السلام نقل شده است. شیخ مفید این خطبه را در کتاب الامالی به نقل از حَذلَم بن ستیر این گونه بیان می کند:
زینب دختر علی علیه السلام را دیدم و زن باحیایی سخنورتر از او ندیده ام و گویی از زبان امیرمؤمنان علیه السلام سخن می گفت . او در آغاز به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». نَفَس ها در سینه ها حبس شدند و آواها فروخفتند. زینب علیهاالسلام گفت: ستایش خدا راست و بر پدرم پیامبر خدا، درود! اما بعد، ای کوفیان و ای دغلکاران بی وفا! اشکتان هرگز خشک مباد! و ناله تان هیچگاه فروخفته مباد! مَثَل شما «مَثَل زنی است که رشته تابیده را پس از محکم کردن، از هم می گسست. سوگندهایتان را دستاویز فریب یکدیگر قرار می دهید».
هان! آیا جز لافْزنانِ گزافه گو و سینه های کینه جو میان شما هست؟ به گاهِ دیدار، نرم و در برابر دشمن ناتوان و شکننده پیمان و تباه کننده تعهدید . چه بد چیزی برای خود، پیش فرستاده اید که موجب خشم خدا بر شما و عذاب همیشگی می شود! گریه می کنید؟! آری به خدا سوگند ، باید فراوان بگِریید و کم بخندید که به ننگ و عار آن رسیده اید و هرگز از آلودگی آن پاکیزه نخواهید شد.
نگین مُهر پیامبری و سَرور جوانان بهشتی، پناهگاه نیکوکارانتان و جان پناه پیشامدهایتان و نشانه روشن راهتان و نردبان پیروزیتان را تنها گذاشتید و او را کشتید. چه بد باری را بر دوش می کشید! سرنگون و نگونسار باشید که تلاشتان ناکام و دستانتان خالی ماند و بازی را باختید و در خشم خدا، خانه کردید و مُهر خواری و درماندگی بر پیشانی تان زده شد! وای بر شما!
آیا می دانید چه جگری از محمّد صلی الله علیه و آله دریدید؟! و چه خونی از او ریختید؟! و چه دُردانه ای را از او گرفتید؟! «بی گمان کاری ناروا کردید. نزدیک است که آسمانها از آن بشکافند و زمین دهانْ باز کند و کوه ها فرو ریزند!».
به سانِ احمقان زشتکار بر سرِ دُردانه او ریختید و زمین و آسمان را از سیاهی لشکر پُر کردید. آیا از خونْ بارشِ آسمان به شگفت می آیید؟! «عذاب آخرت که رسواکننده تر است». مهلت خدا سبُک سرتان نکند که خدا عجله ای ندارد و از دست دادنِ فرصت انتقام، نگرانش نمی کند. هرگز! به درستی که پروردگارت در کمین است.
آنگاه زینب علیهاالسلام خاموش شد. مردم را حیران و انگشت به دهان دیدم و پیرمردی گریان را دیدم که محاسنش خیس شده بود و می گفت: پیرانشان، بهترینْ پیران اند و فرزندانشان به گاهِ برشمردن نسلها، نه خوارند و نه رسوا.

پیشنهاد کاربران

بپرس