سخن پیرای. [ س ُ خَم ْ ] ( نف مرکب ) آنکه سخن را تهذیب کند. فصیح. شیوا. بلیغ : در خجالت باشد از طبع سخن پیرای خویش تا خوش آید یا نیاید شعر او بر شیخ و شاب.
سوزنی.
چیست زرّ و گل به دست الا که خارپای عقل صید خاری کی شود عقل سخن پیرای من.
خاقانی.
گر بسیط خاک راچون من سخن پیرای هست اصلم آتش دان و فرعم کفر و پیوندم زنا.