سخن سنجی

/soxansanji/

معنی انگلیسی:
criticism, rhetoric

لغت نامه دهخدا

سخن سنجی. [ س ُ خ َ س َ ] ( حامص مرکب )عمل سخن سنج. سخن فهمی. ادیبی. سخن شناسی :
هر که میزان سخن سنجی داند کردن
بجزاز راستی مدحش شاهین نکند.
سوزنی.
بر من آن شد که در سخن سنجی
ده دهی زر دهم نه ده پنجی.
نظامی.
|| فن اطلاع بر رموز سخن. نقدالشعر.

فرهنگ فارسی

فن اطلاع بر رموز سخن سخن فهمی سخن شناسی ادیبی نقادی .

فرهنگ عمید

سخن سنج بودن، سنجیدن سخن.

پیشنهاد کاربران

این آمیخته واژه را می توان چون برابر واژه ی از ریشه عربی �انتقاد� به آرش دانشورانه ی آن پذیرفت و بکار گرفت.

بپرس