سخن رفتشان یک بیک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان.
فردوسی.
چو پیران بیامد ز هند و ز چین سخن رفت از آن شهر باآفرین.
فردوسی.
بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت درباب تو امروز سخن رفته است. ( تاریخ بیهقی ). سخن بسیار رفت تا آنچه نهادنی بود بنهادند. ( تاریخ بیهقی ).