سخن رفتن


مترادف سخن رفتن: سخن به میان آمدن، گفت وگو کردن

لغت نامه دهخدا

سخن رفتن. [ س ُ خ َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گفتگو شدن. مذاکره :
سخن رفتشان یک بیک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان.
فردوسی.
چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین.
فردوسی.
بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت درباب تو امروز سخن رفته است. ( تاریخ بیهقی ). سخن بسیار رفت تا آنچه نهادنی بود بنهادند. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

گفتگو شدن فدا کرد

پیشنهاد کاربران

سخن رفتن ؛ گفته شدن سخن. گفتگو شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بود داستانی بود.
ابوشکور.
پرآواز شد سندلی چارسوی
سخن رفت هر گونه بر آرزوی.
فردوسی.
نرفتی سخن گفتن از خواب و خورد
...
[مشاهده متن کامل]

کزآن پنبه شان بود ننگ و نبرد.
فردوسی.
مرا مادرم گر نزادی ز بن
نرفتی ز من نیک یا بد سخن.
فردوسی.
بریشان بگفت آن سخنها که رفت
که بر کین بباید بسیجید تفت.
فردوسی.
پذیره شدندش پر از چین بروی
سخنها نرفت ایچ بر آرزوی.
فردوسی.
ابوسهل و طاهر دبیر را و اعیان دیگر را بخواند و خالی کرد و از هر گونه بسیار سخن رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 46 ) . پس از آن از خواجه بونصر پرسیدم که آن سخن چه بود که رفت ؟ که چنین هول آمده بود قوم را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 495 ) . در حدیث وزارت به پیغام با وی سخن رفت البته تن در نداد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145 ) . خالی کرد و از هر گونه بسیار سخن رفت. ( تاریخ بیهقی ) . چون قصوری کرد [ محمود ] و حاجب. . . به کرمان آمد و در باب ما برادران به قسمت ولایت سخن رفت. ( تاریخ بیهقی ص 595 ) . از آن وقت که این سخن رفت تا وقت لعنت دوازده هزار سال بود. ( قصص الانبیاء ص 8 ) .
سخن پادشاهان عجم و نسق و سیر ایشان همی رفت. ( مجمل التواریخ والقصص ) .
چون مرا در نعت چون اویی رود چندین سخن
از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا.
خاقانی.
سخن می رفتشان در هر نوردی
چنانک آید ز هر گرمی و سردی.
نظامی.
رقیبان آن حکایت برگرفتند
سخنهایی که رفت از سرگرفتند.
نظامی.
بر خشکی ریگ و سختی کوه
تا چند سخن رود ز انبوه.
نظامی.
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیربها سخن ز جان رفت.
نظامی.
بر سر خشم است هنوز آن حریف
یا سخنی می رود اندر صفا.
سعدی.
سعدیا تا کی سخن در علم موسیقی رود
گوش جان باید که معلومش کنی اسرار دل.
سعدی.
تا باز سخن به سیستان رفت به حضرت امیرالمؤمنین هارون الرشید. ( تاریخ سیستان ) .

بپرس