کسی را که یزدان فزونی دهد
سخندانی و رهنمونی دهد.
فردوسی.
گبر را گفت پس مسلمانی زین هنرپیشه ای ، سخندانی.
سنایی.
نیست درعلم سخندانی و در درس سخامفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر.
سوزنی.
چشمه حکمت که سخندانی است آب شده زین دو سه یک نانی است.
نظامی.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را.
سعدی.
سخندانی وخوشخوانی نمی ورزند در شیرازبیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم.
حافظ.