سختیان. [ س ِ / س َ ] ( اِ ) پوست بز دباغت کرده.( آنندراج ) ( منتهی الارب ). چرم. ( غیاث ). گوزکانی. ( السامی فی الاسامی ). انبان. ( ناظم الاطباء ) : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهدزَاندکی چربو پدید آید بساعت در قصب.ناصرخسرو.کفشگر هم آنچه افزاید ز نان می خرد چرم و ادیم و سختیان.مولوی.سختیان. [ س ِ / س َ ] ( اِخ ) شهری است و از آن شهر است ابوایوب سختیانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
معرب ساختیان، تیماج، پوست بزدباغی شده( اسم ) پوست بز دباغی شده .شهری است و از آن شهر است ابو ایوب سختیانی .