سخت گیری. [ س َ ] ( حامص مرکب ) سختی. دقت. زبردستی. ( ناظم الاطباء ). تشدید. مقابل خوارکاری. ( یادداشت مؤلف ) : سخت گیری مکن که خاک درشت چون تو صد را ز بهر نانی کشت.نظامی.
austerity (اسم)پرهیز، ریاضت، سخت گیری، تروشرویی، سادگی زیاد از حد، عبوسیrigor (اسم)تندی، سختی، خشونت، سخت گیری، ظلم، دقت زیادseverity (اسم)دقت، شدت، سختی، خشکی، خشونت، سخت گیری، عنفastringency (اسم)سخت گیریcrackdown (اسم)سخت گیری، تادیبrigidity (اسم)سختی، سخت گیری، استحکام، سفتی، عدم تراضیstringency (اسم)شدت، سخت گیری، کسادی، تند و تیزی
معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدنرنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است مولویشدت عملانضباطِ بیش از حدگزندگی در رفتارملانقطیعا ) بندکردن، گیردادن، مته به خشخاش گذاشتن+ عکس و لینک