سخت گرفتن


مترادف سخت گرفتن: سخت گیری کردن، عنیف بودن

متضاد سخت گرفتن: سهل گرفتن، آسان گرفتن

لغت نامه دهخدا

سخت گرفتن. [ س َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) مرادف تنگ گرفتن. ( آنندراج ). الزام کردن بکاری.ناچار کردن از کاری. در مضیقه گذاشتن : و ایشان [ رسولان پرویز ] سخت گرفتند بر پیغامبر پاسخ کردن [ نامه پرویز را ]. ( مجمل التواریخ و القصص ).
نخواهد دل که تاج و تخت گیرم
نخواهم من که با دل سخت گیرم.
نظامی.
کسان بر خورند از جوانی و بخت
که با زیردستان نگیرند سخت.
سعدی.
که بر من نکردند سختی بسی
که من سخت نگرفتمی بر کسی.
سعدی.
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.
حافظ.

فرهنگ فارسی

مرداف تنگ گرفتن الزام کردن بکاری

واژه نامه بختیاریکا

تَنگ کردن

پیشنهاد کاربران

معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدن
رنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.
مجاب کردن ، مجبور کردن
get tough with ( someone )
عرصه را بر کسی تنگ گرفتن ؛ او را در تنگنا و در مضیقه قرار دادن . بر کسی سخت گرفتن . ( از فرهنگ عوام ) . او را زبون و مستأصل کردن .
Give a hard time
تشدید

بپرس