سخت شدن


مترادف سخت شدن: دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن، سفت شدن، جامد شدن، خطرناک شدن، وخیم شدن

معنی انگلیسی:
firm, harden, rough, solidify, stiffen, to get hard, to harden, to be aggravated

لغت نامه دهخدا

سخت شدن. [ س َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )دشوار شدن. مقابل آسان شدن. شدید گشتن :
بروزی کجا سخت شد کارزار
همه بخردان خواستند زینهار.
فردوسی.
|| استوار شدن. محکم شدن. مقابل سست شدن :
پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس.
سعدی.
در دام غمت چو مرغ وحشی
می پیچم و سخت میشود دام.
سعدی.

فرهنگ فارسی

دشوار شدن مقابل آسان شدن شدید گشتن .

مترادف ها

harden (فعل)
سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن

become hard (فعل)
سفت شدن، سخت شدن

فارسی به عربی

صلب

پیشنهاد کاربران

بپرس