سخت زدن

مترادف ها

lash (فعل)
سخت زدن، شلاق خوردن، سخت شلاق زدن

knock down (فعل)
گیج کردن، مجزا کردن، با ضربت بزمین کوبیدن، سخت زدن

beat (فعل)
زدن، شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن

wallop (فعل)
شلاق زدن، سخت زدن

belabor (فعل)
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن

belabour (فعل)
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن

trounce (فعل)
سخت زدن، سرزنش کردن، شکست دادن، به سختی تنبیه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس