سخت جان. [ س َ ] ( ص مرکب ) سنگدل و بیرحم. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 74 ) : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان.
نظامی.
|| سختی کش. ( مجموعه مترادفات ص 209 ). که تعب و رنج بسیار کشد. که مصیبتهای سخت تواند کشید.
فرهنگ فارسی
۱ - آنکه به آسانی دست از جان نکشد آنکه به سهولت نمیرد . ۲ - بیرحم سنگدل.
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - پُرطاقت . ۲ - خسیس .
فرهنگ عمید
۱. آن که به سختی جان بدهد، جان سخت. ۲. [قدیمی، مجاز] کسی که در سختی ها و بلا ها پایداری و استقامت داشته باشد. ۳. [قدیمی، مجاز] خسیس و ممسک.
پیشنهاد کاربران
سگ جگر. [ س َ ج ِ گ َ ] ( ص مرکب ) به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. ( برهان ) . || کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل. ( آنندراج ) : استخوان پیش کش کنم غم را زانکه غم میهمان سگ جگر است. خاقانی. || مردم غردل و نامهربان. ( برهان ) .