سخاء
لغت نامه دهخدا
سخاء. [ س َ ] ( ع اِ مص ) || جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ). جوانمردی. ( آنندراج ). جوانمرد شدن. ( دهار ). راد شدن.( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سخا شود. || ( اصطلاع عرفان ) عبارت است از آنکه انفاق مال و دیگرمتمنیات بر او سهل و آسان بود تا چندانکه باید و چندانکه شاید بمنصب استحقاق برساند. ( نفایس الفنون ).
سخاء. [ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ سخاءَة.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به سخاءة شود.
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
سَخَاء" چشم پوشی، خودداری، بی اعتنایی.
إِنَّ سَخَاءَ النَّفْسِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ لَأَفْضَلُ مِنْ سَخَاءِ الْبَذْلِ. امام علی ( ع ) غررالحکم
چشم پوشیدن از آنچه در دستان مردم است، برتر از بذل و بخشش است.
إِنَّ سَخَاءَ النَّفْسِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ لَأَفْضَلُ مِنْ سَخَاءِ الْبَذْلِ. امام علی ( ع ) غررالحکم
چشم پوشیدن از آنچه در دستان مردم است، برتر از بذل و بخشش است.