سحیل

لغت نامه دهخدا

سحیل. [ س َ ] ( ع اِ ) جامه از ریسمان یک تاه بافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رشته یک تو. ( مهذب الاسماء ). || رسن یک تاب زده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || نخ ناتافته. ( از اقرب الموارد ). رشته ناتافته. ( منتهی الارب ). || آواز که در سینه خربرگردد، بوقت بانگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آواز که در سینه خر گردد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). بانگ خر. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) بانگ کردن. ( منتهی الارب ). نهق. ( اقرب الموارد ).

سحیل. [ س َ ] ( اِخ ) نام یک قطعه زمین واقع در بین کوفه و شام. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

نام یک قطعه زمین واقع در بین کوفه و شام .

پیشنهاد کاربران

بپرس