سحن

لغت نامه دهخدا

سحن. [ س َ ] ( ع مص ) مالیدن چوب را تا که نرم و تابان گردد. ( منتهی الارب )( آنندراج ). مالیدن چوب را تا که نرم گردد. ( اقرب الموارد ). || شکستن سنگ را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شکستن سنگ را. ( تاج المصادر بیهقی ).

سحن. [ س َ ] ( ع ص ) یوم سحن ؛ روز جماعت بسیار. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد به صورت ترکیب اضافی ضبط شده است و سحن مضاف الیه یوم آمده است.

سحن. [ س ِ ] ( ع اِ ) پناه جای. یقال : هو فی سحنه ؛ ای فی کنفه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پناه جای یقال هو فی سحنه ای فی کنفه

پیشنهاد کاربران

بپرس