سحل

لغت نامه دهخدا

سحل. [ س َ ] ( ع مص ) یک تاه بافتن. ( منتهی الارب ). یک توه تافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). یک توه تافتن رسن. ( المصادرزوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || یک تاب دادن رسن را. ( از اقرب الموارد ). || پوست بازکردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || تراشیدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). نَحْت. ( اقرب الموارد ). || گشادن باد روی زمین را از خاک و خاشاک. ( منتهی الارب ). || سودن درم. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). سودن بسوهان. ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || نقد کردن درهمها. ( منتهی الارب ). زود نقد کردن سیم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بتازیانه زدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || گریستن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ریختن باران. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || دشنام دادن و نکوهیدن. ( منتهی الارب ). دشنام دادن. ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن استر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سحل. [ س َ ] ( ع اِ ) جامه از ریسمان یک تاه بافته ، ضد مبرم که دو تاه بافته باشد. ( منتهی الارب ). جامه ای که ( تار ) آن محکم رشته نشده باشد. ( اقرب الموارد ). || رسن یک تاب داده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جامه سپید یا از پنبه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || سیم نقد. ج ، اسحال ، سحول ، سُحُل. ( منتهی الارب ): فاصبح راداً یبتغی المزج بالسحل ؛ یعنی نقد از درهمها. ( اقرب الموارد ).

سحل. [ س ُ ح ُ ] ( ع اِ ) رجوع به سَحْل شود.

فرهنگ فارسی

جامه از ریسمان یک تاه بافته ضد مبرم که دو تاه بافته باشد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس