سحرور

لغت نامه دهخدا

سحرور. [ س ِح ْرْ وَ ] ( ص مرکب ) ساحر. جادوگر :
نبات خانه من از تری و شیرینی
دهان سحروران دیار بربندد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
رجوع به ساحر شود.

سحرور. [ س َ ] ( اِ ) نوعی از مرغ صحرائیست. ( برهان ). رجوع به شحرور شود.

پیشنهاد کاربران