سحبل

لغت نامه دهخدا

سحبل. [ س َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) دلو بزرگ. ( منتهی الارب ). دلو ضخیم. ( اقرب الموارد ). || سوسمار کلان و ضخیم. || خیک فراخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مشک بزرگ. ( مهذب الاسماء ). || شکم بزرگ. ( منتهی الارب )( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ). || رودبار فراخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).

سحبل. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار بنی حارث بن کعب ، و جعفربن علبه حارثی را در آن موضع بابنی عقیل واقعه ای است. رجوع به معجم البلدان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس