سحام

لغت نامه دهخدا

سحام. [ س ُ / س َ ] ( ع اِ ) سیاهی. ( اقرب الموارد ). منتهی الارب ، بضم اول ضبط کرده است.

سحام. [ س ُ ] ( اِخ ) نام روستایی است به یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلاد بنی سحام به یمن از ناحیه ذمار است. ( از معجم البلدان ).

سحام. [ س ُ ] ( اِخ ) نام وادیی است به فلج. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام روشنایی است به یمن بلاد بنی سحام به یمن از ناحیه از ناحیه ذمار است .

پیشنهاد کاربران

بپرس