سحا

لغت نامه دهخدا

سحا. [ س ِ ] ( ع اِ ) عنوان نامه. ( شرفنامه ). بند نامه. ( دهار ). سحاءة :
مر تن نعمت راطاعت سر است
نامه نیکی را طاعت سحاست.
ناصرخسرو.
ترا که رشته ایمان ز هم گسست امروز
سحاء خط امان از چه میکنی فردا.
خاقانی.
ماه نو در سایه ابر کبوتر فام راست
چون سحای نامه یا چون عین عنوان دیده اند.
خاقانی.
مثال شاه را بر سر نهادم
سحا پوشیدم و سر برگشادم.
( خسرو و شیرین ، از شرفنامه ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مهر نامه . ۲ - عنوان نامه واحد سحائ ه . جمع اسحیه .
عنوان نامه . بند نامه

فرهنگ معین

(س ) [ ع . سحاء ] (اِ. ) ۱ - مهرنامه . ۲ - عنوان نامه .

فرهنگ عمید

مُهرِ نامه.

پیشنهاد کاربران

مهر نامه، پاکت نامه
هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو
اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
نسیم صبحگاهی

بپرس