شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز.
سوزنی.
ساعتی در خدای خود نالیدروی در سجده گاه خود مالید.
نظامی.
رفت در مسجد سوی محراب شدسجده گاه از اشک شه پر آب شد.
مولوی.
او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه.
( مثنوی ).
سجده گاه هفت اقلیم است مسندگاه توقبله هفت آسمانست آسمان آفتاب.
عرفی ( از آنندراج ).