سجد
لغت نامه دهخدا
سجد. [ س َ ج َ ] ( اِ ) سرمای سخت. ( برهان ) ( رشیدی ) ( شرفنامه ) ( آنندراج ). رجوع به شجد و شجانیدن و سجاییدن و سجانیدن شود.
فرهنگ فارسی
سرمای سخت
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَجَدَ: سجده کرد (سجود یا سجده به معنای به رو بر زمین افتادن و پیشانی و یا چانه را بر زمین نهادن است )
تکرار در قرآن: ۹۲(بار)
تکرار در قرآن: ۹۲(بار)
wikialkb: ریشه_سجد
پیشنهاد کاربران
سجد. [ سُ جْ جَ ] ( ع ص ) ج ِ ساجد. سجده کنندگان.