سجان
لغت نامه دهخدا
سجان. [ ] ( اِخ ) دهی است از دیهای خوی بناحیت قم. ( تاریخ قم ص 141 ).
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
زندانبان
که معنای کلمه درآمده بر این بوده که جهان زندانبان انسانیت است.
که شامل سه چیز می شود گذشته، حال وآینده و سه جان تولد، زندگی و مرگ در مکانی فیزیکی سه بعدی
و دو نیمه که تضاد ها می باشند
... [مشاهده متن کامل]
خیروشر، شب و روز ، سپید یا سیَآه
این جهان دو نیمه است ما هم سه جان
کوچک بیتی از شاعر معاصر: حسام عسگری
که معنای کلمه درآمده بر این بوده که جهان زندانبان انسانیت است.
که شامل سه چیز می شود گذشته، حال وآینده و سه جان تولد، زندگی و مرگ در مکانی فیزیکی سه بعدی
و دو نیمه که تضاد ها می باشند
... [مشاهده متن کامل]
خیروشر، شب و روز ، سپید یا سیَآه
این جهان دو نیمه است ما هم سه جان
کوچک بیتی از شاعر معاصر: حسام عسگری
هوالعلیم
سَجّان: زندانبان؛
در جواب آقای حسین قادری که اصل شعر اینست:
دلا غافل ( سبحانی ) چه حاصل. . . . . . .
اولاً:واژه سجان است
ثانیاً: بجای واژه سبحانی ، شما سجاتی نوشته اید.
لطفاً بیشتر دقت کنید
سَجّان: زندانبان؛
در جواب آقای حسین قادری که اصل شعر اینست:
دلا غافل ( سبحانی ) چه حاصل. . . . . . .
اولاً:واژه سجان است
ثانیاً: بجای واژه سبحانی ، شما سجاتی نوشته اید.
لطفاً بیشتر دقت کنید
دلا غافل زسجاتی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل