ستیهنده. [ س ِ هََ دَ / دِ ] ( نف ) نافرمان و سخن ناشنو. ( برهان ). بی فرمان. ( جهانگیری ). || ستیزه کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). لجوج. ( منتهی الارب ). عنید. عنود. ( ربنجنی ) ( دهار ) : بحیله چو روبه فریبنده بودبکینه چو تیر ستیهنده بود.بوالمثل بخاری.|| فریاد زننده. ( برهان ).
تخس، جسور، خودراء ی، خودسر، خودکامه، خیره سر، زکاره، ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، کله شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک دنده+ عکس و لینک