گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی.
از دروغ تست جانم در ازیغوز جفای تست ریشم پرستیم.
ناصرخسرو.
|| جراحت سرما خورده و آماس کرده ، و آن را گزک خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ). جراحتی که از سرما زده شده باشد و آن را گزک خوانند و اکنون در میان عوام مشهور شده که زخم خورده را سیم کشیده میگویند، همانا اصل آن ستیم بود. ( آنندراج ) : بخلد دل که من از فرقت تو یاد کنم
چون جراحت که بدو باز رسد گرد ستیم.
معروفی.
|| در دو بیت زیر به معنی استیم که سرمایی باشد که بر جراحت زند و بیاماسد : بلفظ خویش کند زمهریر را تشبیه
جراحت دلشان را زند بلفظ ستیم.
سوزنی.
ز باد جور و ستمکاری و بلیت من جراحت دل مظلوم را رسید ستیم.
سوزنی.
برای تمام معانی رجوع به استیم شود.|| بعضی خون فاسدی را گفته اند که در عضوی بهم رسد که اگر دفع نکنند چرک و ریم گردد و آن عضو را مجروح سازد. ( برهان ).