ستیزنده

لغت نامه دهخدا

ستیزنده. [ س ِزَ دَ / دِ ] ( نف ) آنکه خصومت و لجاجت کند. ( آنندراج ). لجوج. ژکاره. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
هجیر ستیزنده بد گمان
که میداشت راز سپهبد نهان.
فردوسی.
تهمتن برخش ستیزنده گفت
که با کس مکوش و مشو نیز جفت.
فردوسی.
بهر چه ش ْ رسد سازگاری کند
فلک بر ستیزنده خواری کند.
نظامی.
بهمت برآر از ستیزنده شور
که بازوی همت به از دست زور.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه ستیزه کند .
آنکه خصومت و لجاجت کند لجوج

فرهنگ عمید

۱. کسی که ستیزه کند، جنگجو.
۲. لجوج.
۳. ناسازگار.

پیشنهاد کاربران

ستیزه جو
جنگجو
رزم آور
ستیزنده از تیغ سیماب ریز
چو سیماب کرده گریزا گریز
✏ �نظامی�
عاند