ستوه گردیدن. [ س ُ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) سخت درماندن. بجان آمدن. خسته شدن. عاجز شدن : ز اسبان و مردان بیابان و کوه اگر بشمری نیز گردی ستوه.فردوسی.شب از حمله روز گردد ستوه شود پرّ زاغش چو پرّ خروه.عنصری.خداوند فرمان و رای و شکوه ز غوغای مردم نگردد ستوه.سعدی.