ستوده بودن

لغت نامه دهخدا

ستوده بودن. [ س ُ / س ِ دَ / دِ دَ ] ( مص مرکب ) پسندیده بودن :
ستوده بود نزد خرد و بزرگ
اگر راد مردی نباشد سترگ.
رودکی.
و آب این ولایت [ ولایت خوارزم ] آب جیحونست و ازجمله آبهاء ستوده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و نیکویی بهمه زبانها ستوده است و بهمه خردها پسندیده. ( نوروزنامه ). علماء گویند مقام صاحب مروت به دو موضع ستوده است. ( کلیله و دمنه ). و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ، ساختن توشه آخرت... ( کلیله و دمنه ). در جمله ستوده نیست و ندیدم هیچ خردمند که آن دولت را بر این حزم و احتیاط محمدت کرد. ( چهارمقاله ).

فرهنگ فارسی

پسندیده بوده

پیشنهاد کاربران

بپرس