مرده نشود زنده مرده بستودان شد
آئین جهان چونین تا گردون گردان شد.
رودکی.
ستودان نیابیم گور و کفن یکی زآن همه نامدار انجمن.
فردوسی.
ز بهر ستودانْش کاخی بلندبکردند بالای او ده کمند.
فردوسی.
مرا نشست بدست ملوک و میرانست ترا نشست به ویرانی و ستودان بر.
عنصری.
بمشک و گلابش بشستند پاک سپردندش اندرستودان بخاک.
اسدی.
کیقباد بدارالملک پارس بمرد و آنجا ستودان کردند. ( مجمل التواریخ ). هوشنگ... بزمین پارس بمرد و آنجا ستودان ساختند. ( مجمل التواریخ ). زآب به اصطخر بمرد و ستودان بکوه پایه ساختند. ( مجمل التواریخ ).چو دیوان به مطموره های سلیمان
چو رهبان بکنج ستودان قیصر.
عمعق بخارایی.
ستودانی از چرخ تابنده دیدکزو بوی کافور تر میدمید.
نظامی.
نبشته بر او کای خداوند زورکه رانی سوی این ستودان ستور.
نظامی.
در این دخمه خفته ست شدّاد و عادکزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
نظامی.
بلی هرکس از بهر ایوان خویش ستونی کند بر ستودان خویش.
نظامی.
رجوع به استودان شود.