سته گشتن. [ س ُ ت ُه ْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ستوه شدن. عاجز شدن. درماندن : چو از می گران شد سر باده خوارسته گشت رامشگر و میگسار.اسدی.که شد مرگ از آن خوار بر چشم خویش سته گشت و نفرید بر خشم خویش.اسدی.