اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل
وین هر سه دل او را ز سه پاره ستخوان است.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 8 ).
دو سر اندر شکم هر یک نه بیش و نه کم نه در ایشان ستخوانی نه رگی نه عصبی.
منوچهری.
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانْشان جایی فکند دور و نگردد نگرانْشان.
منوچهری.
زستخوان ماهی همی بر کناربد افکنده هر یک فزون از چنار.
اسدی.
درختانشان تاک و دیوار و بام ز ستخوان ماهی بد و عود خام.
اسدی.
رجوع به استخوان شود.