ستانیدن

لغت نامه دهخدا

ستانیدن. [ س ِ / س َ دَ ] ( مص ) گرفتن. ( آنندراج ). ستدن : و هیچ مهتر سخن نگفتی و گفتی تو رشوت ستانیده ای و هیچکس را بر هیچ کار ایمن نداشتی. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). و مردمان را خواسته ها ستانیدند و چهارپایان براندند و شهرها بگرفتند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( ستاند ستاند خواهد ستاند بستان ستاننده ستانده ) چیزی از کسی گرفتن ستدن .
گرفتن . ستدن

پیشنهاد کاربران

بپرس