بشوی نرم هم بصبر و درم
چون بزین و لگام تند ستاغ.
شهید بلخی.
من باتو رام باشم همواره تو چون ستاغ کره جهی از من.
خفاف.
هزار دگر کرگان ستاغ بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
خجسته شاهسواری که ثابتات و هلال ز روی مرتبه اش گشته نعل و میخ ستاغ.
منصور شیرازی ( ازآنندراج ).
|| ( ص ) اسب نازاینده و آدم نازاینده که به فارسی سترون و بعربی عقیمه گویند. ( برهان ). عقیم و نازاینده. ( آنندراج ). نازاینده. ( صحاح الفرس ) : آن قوم را که دارند از کینْش سرستیغ
مردان بوند عنین پاک و زنان ستاغ.
قطران.
|| ( اِ ) سقط جنین و افتادن بچه نارسیده از شکم. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) شتران شیر دهنده و شتران بسیارشیر.( برهان ). شتر بسیارشیر. ( رشیدی ). || ( اِ )سرون هم آمده که شاخ گاو و گوسفند باشد. || سرین و کفل. ( برهان ). || درخت گز. ( ناظم الاطباء ).