زانیات. ( ع ص ، اِ ) ج ِ زانیة ( مؤنث زانی ) . رجوع به زانی ، زانیة و زناة شود. || مجازاً ستارگان :
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم.
خاقانی.
بسی زانیاتند دار فلک را
از این دیر دارالزنا میگریزم.
خاقانی.
و رجوع به زانی و دارالزنا شود.
جمع ستارها
روندگان آسمانی ؛ سیارگان. ( فرهنگ فارسی معین ) .
معنی ستارگان = ستارها
کواکب . . جمع کوکب . . ستاره
- قنادیل چرخ ؛ کنایه از ستارگان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
روشنان فلک. [ رَ ش َ ن ِ ف َ ل َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه ازستاره ها باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
ایا شهی که بهر لحظه روشنان فلک
نهند پیش تو بر خاک تیره پیشانی.
ظهیر فاریابی ( از شرفنامه ٔ منیری ) .
... [مشاهده متن کامل]
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد.
نشاط اصفهانی.
- جواهر علویه ؛ ستارگان. ( ناظم الاطباء ) .
اجرام
مزحک . افتضاح . بخوره تو سرت با این سایتت .
نکبت
کواکب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)