حکایت شب هجران که باز یارد گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد.
سعدی.
هر دم ای دیده برِ چرخ ستاره شمری جان من عزم سفر کرد بگو ماه کجاست.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
|| رصدکردن. منجمی : شب تیره پهلو ببستر نبرد
بطالعپژوهی ستاره شمرد.
نظامی.
|| وقت گذراندن در شب. شب زنده داری کردن : بدان مثل که شب آبستن است دور از تو
ستاره میشمرم تا که شب چه زاید باز.
حافظ ( دیوان چ پژمان ص 164 ).