ستاره زدن. [ س ِ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) قبه و خیمه و خرگاه برپای کردن. ( آنندراج ) : بر سر رستم ستاره زده بودند که او را سایه همی داشت ، باد برآمد و آن سایه بان بر آن افکند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). یکی خیمه پرنیان ساخته ستاره زده جای پرداخته.
فردوسی.
دهی دید خوش دل بدو رام کرد ستاره زد آنجا و آرام کرد.
اسدی.
فلک فزون شود ار لشکرش ستاره زنند زمین کم آید اگر دامن خیام کشند.
ابورجائی غزنوی ( از آنندراج ).
و رجوع به ستاره شود.
فرهنگ فارسی
قبه و خیمه و خرگاه بر پای کردن
پیشنهاد کاربران
ستاره زدن: دکتر کزازی در مورد واژه ی "ستاره زدن: " می نویسد : ( ( ستاره گونه ای از خیمه بوده است که شامیانه خوانده می شده است این واژه تازی است و برآمده از " سِتر ". چنان می نماید که "ستاره زدن" که در بیت هایی دیگر نیز به کار رفته است به معنی فروهشتن پرده ی خیمه باشد. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی خیمهٔ پرنیان ساخته ستاره زده جای پرداخته ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص363. )