سبیل کردن


مترادف سبیل کردن: مجانی کردن، رایگان ساختن، وقف کردن، خیر کردن

لغت نامه دهخدا

سبیل کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برایگان دراختیار همه گذاشتن. مباح ساختن بر همه :
خرکیمخت گاه کرده سبیل
بر گروگان شب رود در باب .
سوزنی.
به که خربندگیت رای کند
سر خود را سبیل پای کند.
نظامی.
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل.
سعدی ( بوستان ).
شاید آن روی اگر سبیل کنند
بر تماشاکنان حیرانش.
سعدی ( طیبات ).
من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض خویش
دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش.
سعدی ( طیبات ).
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل.
حافظ.
|| وقف کردن : هرچند گفت قبول نکرد آن زر در نیت خویش سبیل کرده ام آخر بفرمود تا جمله بدرویشان دادند. ( کیمیای سعادت ). چون از نماز فارغ شد آن اسپان را در راه خدا سبیل کرد. ( قصص الانبیاء ص 167 ).

فرهنگ فارسی

برایگان در اختیار همه گذاشتن مباح ساختن بر همه

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) چیزی را به رایگان در اختیار همه گذاشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس