سبک خیز. [ س َ ب ُ ] ( نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. ( برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و اطلاق آن بر سایر حیوانات نیز آمده. ( آنندراج ). کنایه از مردم جلد و آن را سبک دست نیز گویند. ( انجمن آرا ). چُست : امراءة القی ؛ زن چست سبک خیز. ( منتهی الارب ) : شیر سخت بزرگ و سبک خیز و قوی بود. ( تاریخ بیهقی ). سپه همچو آهو سبک خیز شد سپهبد چو یوز از پسش تیز شد.
اسدی.
دگرباره بختم سبک خیز شد نشاط دلم بر سخن تیز شد.
نظامی.
صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه بدست از پی خونریز شد.
نظامی.
بصحرا ز مرغان سبک خیزتر بدریا در از ماهیان تیزتر.
نظامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تیز رو چالاک چست . ۲ - آنکه زود از خواب برخیزد .
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص فا. ) تیز و تند.
فرهنگ عمید
۱. آن که زود از جا برخیزد برای انجام دادن کاری، چست وچالاک، چابک. ۲. تندرو. ۳. جهنده.