لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
پوشال، خاک اره، سبوسه
پوسته، شوره سر، سعفه، سبوسه، وازده اجتماع
سبوسه
پیشنهاد کاربران
نوعی لباس
مردی را دید سبوسه سارلاینی پوشیده
تفسیر سورابادی
زخرف 47
مردی را دید سبوسه سارلاینی پوشیده
تفسیر سورابادی
زخرف 47
شقّاقی کردن: چوب بُری کردن، اره کردن چوب درختان، درودگری کردن
دوستی داشت شقّاقی کردی. این دوست او را گفت: این سبوسه ی چوب در این انبان کن مگر شما را به کار آید.
رساله ی قشیریه - باب پنجاه و سوم - در اثبات کرامات اولیاء
دوستی داشت شقّاقی کردی. این دوست او را گفت: این سبوسه ی چوب در این انبان کن مگر شما را به کار آید.
رساله ی قشیریه - باب پنجاه و سوم - در اثبات کرامات اولیاء