سبعون
لغت نامه دهخدا
سبعون. [ س َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن سبعون. محدث است. ( منتهی الارب ). از ابی نصر عبیداﷲبن سعید وائلی السجزی بمکه و ابی الحسن بن صخرنقل حدیث کرده و از او ابوالقاسم اسماعیل بن عبدالسلام حدیث روایت کرده. وی در بغداد سکونت داشته و بسال 429 هَ. ق. در بغداد وفات یافت. ( از تاج العروس ).
سبعون. [ س َ ] ( اِخ ) محمدبن سبعون مقری مکی است. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) هفتاد سبعین .
عبدالله بن سبعون محدث است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَبْعُونَ: هفتاد
ریشه کلمه:
سبع (۲۸ بار)
هفت. ، . سبعون: هفتاد. ، . مراد از سبعین کثرت است نه اینکه اگر بیشتر از هفتاد استغفار کنی خواهد بخشود.
ریشه کلمه:
سبع (۲۸ بار)
هفت. ، . سبعون: هفتاد. ، . مراد از سبعین کثرت است نه اینکه اگر بیشتر از هفتاد استغفار کنی خواهد بخشود.
wikialkb: سَبْعُون
پیشنهاد کاربران
هفتاد