سبستان

لغت نامه دهخدا

سبستان. [ س َ ب ِ ] ( اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی آرد: مخیط و سکسنبتو و عیون السرطانات و اطباء الکلبه است و آن را دبق نامند. ثمر درختی است که برگهای گرد و دراز دارد و دارای خوشه هایی است. میوه مزبور درماه تموز ( تابستان ) میرسد و در بلاد گرمسیری بیشتر بدست می آید. در دوم یا اول سرد رطب و در اول معتدل یاگرم است. ورمهای سینه و سرفه را نرم کند و عطش و احتراق را ببرد و محتوی امعا حتی کرمها را فروریزد و خشونت نای را ببرد. در امراض چون سجح ( زخم معده ) آن را احتقان کنند و اگر بازپس پخته شود و روی دمل ها گذارده شود آنها را باز کند. برای کبد زیان دارد و مصلح آن عناب است و شربت آن درهم است و مقدار بسیار برای کسانی که مزاج سرد دارند زیانبخش است و بدل آن خطمی است. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع به سپستان شود. || گوجه. آلوچه. ( دزی ج 1 ص 653 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) درختی است از تیره گاو زبانیان که دارای برگهای متناوب و گاهی متقابل است . پهنک برگها قلبی شکل و مضرس میباشد میباشد . گلهایش پیوسته جام و سفید یا زردند . میوه اش بشکل آلبالوست و از آن شیره ای لزج و بیمزه استخراج کنند که در تداوی جهت رفع اسهال و ناراحتیهای دستگاه تنفس و سرفه بکار میرود . ارتفاع آن در گونه ها به ۹ متر میرسد اطبائ الکلبه دبق مخاطه مخیطا .
داود ضریر انطاکی آرد مخیط و سکسنبتو و عیون السرطانات و اطبا الکلبه است و آن را دبق نامند ثمر درختی است که برگهای گرد و دراز دارد و دارای خوشه هایی است

پیشنهاد کاربران

بپرس