سبزک
فرهنگ اسم ها
معنی: مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بمستحقان ندهی هر آنچه داری و باز
دهی بمعجر و دستار سبزک و سیماک.
عنصری.
|| صراحی شراب. ( برهان ) ( آنندراج ) : زَاندیشه وخیال فروروب سینه را
سبزک منه ز دست و نظر کن بسبزه زار .
مولوی ( از رشیدی ).
|| بنگ. ( آنندراج ). || کنایه از معشوق است : سبزی و سبزکی و سبزه و کشت
چون بیابی ببر کش و بنشین
این بخور آن ببوس و عیش بکن
وز لب آب سبزه گل می چین.
شهیدی ( از آنندراج ).
سبزک. [ س َ زَ ] ( اِخ ) ( ایشک چوپان ) دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 30000 گزی خاوری آوج. هوای آن معتدل و دارای 417 تن سکنه است.آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه آن مالرو است ، از طریق رودخانه ماشین میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سبز کوچک . ۲ - سبزه . ۳ - گیاه با طراوت و سر سبز . ۴ - سبزی خوردنی . ۵ - صراحی شراب . ۶ - سبز قبا سبز گرا عکه کلاغ سبز .
دهی است جزئ دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد.
۳. بنگ: گفتا نشانه هست ولیکن تو خیره ای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزه زار (مولوی۲: ۱۲۲۱ ).
۴. (زیست شناسی ) پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ، دارای پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز، سبز قبا، سبزه قبا، سبزگرا، کاسانه، کاسکینه.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید