سبروت. [ س ُ ] ( ع ص ، اِ ) زمین خشک بی نبات. || چیز اندک و حقیر. || مرد درویش و محتاج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): لأن بدا خلق السربال سبروتا. ( حریری ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به سبرت شود. || غلام امرد. ج ، سباریت سبار، و این جمع نادر است. ( اقرب الموارد ). کودک ساده زنخ. ج ، سباریت ، سباری. ( ناظم الاطباء ).