سبد

/sabad/

مترادف سبد: تبنگو، زنبیل، سله، حلقه

معنی انگلیسی:
basket, panier, pannier, wickerwork, wicker-work, side-car

لغت نامه دهخدا

سبد. [ س َ ب َ ] ( اِ ) سبت. معرب آن «سبذه » و «سفط»، سریانی «سفطا» و کلمه از فارسی است «معجمیات عربیة سامیه 222». ظرفی که از چوب یا از نی یا امثال آن سازند برای حمل میوه واشیاء دیگر. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ظرفی باشدکه چوبهای باریک و نیز طبقی که در آن میوه و گل گذارند و آن را تفت هم میگویند. ( آنندراج ) :
چو هر دو تهی می برآیند از آب
چه عیب آورد مر سبد را سبد.
ناصرخسرو.
چو سیب رخ نهم بر دست شاهان
سبد واپس برد سیب سپاهان.
نظامی.

سبد. [ س َ ب َ ] ( ع اِ ) اندک : ما له سبد و لا لبد؛ یعنی نه کم دارد و نه زائد، و قیل السبد من الشعر و اللبد من الصوف. ( منتهی الارب ).

سبد. [ س َ ] ( ع مص ) موی ستردن. ( منتهی الارب ).

سبد. [ س َ ب ِ ] ( ع اِ ) باقی گیاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

سبد. [ س ُ ب َ ] ( ع اِ ) موی زهار. ( منتهی الارب ). || جامه ای است که بدان حوض را بند کنند تا آب مکدر نگذرد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرغیست نرم پر که اگر دو قطره آب بر پر آن افتد روان گردد. ج ، سِبْدان. ( منتهی الارب ). || ( ص ) شوم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

سبد. [ س ِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب. ( اقرب الموارد ). || بلا: هو سِبْدُ اسباد؛ یعنی او بسیار حیله کرد و بد بلا است در دزدی. ( منتهی الارب ).

سبد. [ س ُ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک مکه. ( منتهی الارب ). موضعی است. ( معجم البلدان ) :
فبأوطاس فمر فالی
بطن نعمان فأکناف سبد.
ابن مناذر ( از معجم البلدان ).

سبد. [ س ُ ب َ ] ( اِخ ) نام پسر رزام بن مازن. ( منتهی الارب ). سبدبن رزام بن مازن بن ثعلبة ذبیان فی انساب قیس. ( تاج العروس ج 2 ص 370 ).

فرهنگ فارسی

زنبیل، ظرفی ازشاخه های نازک درخت میبافند
( اسم ) ظرفی که از شاخه های نازک درخت بافند و در آن میوه و سبزی و غیره گذارند زنبیل .
نام پسر رزام بن مازن

فرهنگ معین

(سَ بَ ) (اِ. ) ظرفی که از الیاف گیاهی یا شاخه های نازک درست کنند.

فرهنگ عمید

ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند برای حمل میوه یا چیز دیگر، زنبیل.

واژه نامه بختیاریکا

الاگِه؛ تویزه؛ سِلِه؛ سَوَت؛ گِدیر

دانشنامه عمومی

سَبَد ظرفی است که به شکل سنتی از الیاف گیاهی بافته می شود. سبد معمولاً از چوب، نی و غیره درست می گردد. این ظرف بیشتر برای نگهداری یا حمل مواد جامد خانگی مورد استفاده قرار می گیرد.
عکس سبدعکس سبدعکس سبدعکس سبدعکس سبدعکس سبد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

زنبق

مترادف ها

kist (اسم)
صندوقچه، چمدان، سبد، تابوت، قفسه سینه

basket (اسم)
سبد، زنبیل

basketry (اسم)
سبد، زنبیل، هنردستی، سبد سازی

ped (اسم)
پا، سبد، زنبیل

فارسی به عربی

سلة

پیشنهاد کاربران

اخ جون ما سبدمون پر میوه و اجیل بود رفته بودیم پیک نیک
به به یار کباب بپزه
منبع . عکس کتاب دیوان لغات الترک
دیوان الغات تورک صفحه ۱۵۵ درباره واژه ی سابدیج حرفی زده نشده
سبدسبدسبدسبد
سبد واژه ای تورکی است که در ریشه سابدیج بوده و به چم ظرفی است که از نی و چوبهای باریک ساخته می شود جمله اول سابدیج اوردی یعنی او سبد بافت در دیوان الغات تورک صحیح استاد صدیق ص 155
ترکی از ریشه سپمک به معنی پخش شدن فقط اینجا از س اول کلمه استفاده شده
کلمات هم ریشه
سپر
سفر
سفیر
سپری
سفارش
سبد
سفره
سپردن
ساپان
سپیلمک
همشون از فعل سپمک ترکی به معنای پخش کردن، ریختن، انتقال دادن، گذشتن، زمین زدن گرفته شده است. این فعل بخاطر تداعی عمل پخش و پرتاب کردن معانی زیادی داره
...
[مشاهده متن کامل]

در گویش دشتی آن را سِپَک گویند، با کسره زیر س و فتحه روی پ، تویزه
واژه سبد از پارسی میانه، به آرامی رفت סַפְטָא / ܣܰܦܛܳܐ ( sap̄əṭā ) و از این رو عربی سَفَط ( صفاط ) وام گرفته شده است. شبیه به ارمنی قدیم ساپات، وام گرفته شده از ایران میانه. این ریشه شناسی است.
منابع ها. فرهنگ لغت معین
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ عمید
فرهنگ واژه های اوستا
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی

سَبد:باقی گیاه. نوعی گیاه خاردار.
نمونه :خارستان. بوته های سبد وچرخه وگلخچ. ( کلیدر ج۷ص۲۱۲۸ )
محمدجعفر نقوی
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Basket
به مجموعه ای از ارزهای دیجیتالی اطلاق می شود که به عنوان یک دارایی واحد مدیریت می شوند.
خاطرات خوب در "سبد خاطرات" گذاشتم؛ أمّا پاره بود!
زنبیل

بپرس