سباعی
مترادف سباعی: هفت تایی، هفت حرفی، هفت رکنی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- رجل سباعی البدن ؛ مرد هفت اندام درست بزرگ هیکل درازبالا. ( آنندراج ). مرد تمام اندام. ( اقرب الموارد ).
|| مولود که هفت ماهه زاده شده باشد. || لفظی که بنای آن بر هفت حرف بود. ( اقرب الموارد ).
سباعی. [ س ِ ] ( ص نسبی ) نسبتی است مر بنی سباع را. ( الانساب سمعانی ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به سبعه . ۱ - هفت تایی . ۲ - کلمه هفت حرفی .
نسبتی است مربنی سباع را
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کلمه ای که بنای آن بر هفت حرف باشد، هفت حرفی.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید