سباحی. [ س َب ْ با ] ( حامص ) شناگری : هیچ دانی آشنا کردن بگوی گفت نی از من تو سباحی مجوی.( مثنوی ).میروم بر وی چنانکه خس رودنی بسباحی چنانکه کس رود.( مثنوی ).