ساییده شدن


معنی انگلیسی:
chafe, fray

واژه نامه بختیاریکا

ساهِستِن

مترادف ها

rub (فعل)
پاک کردن، ساییدن، مالیدن، ساییده شدن، اصطکاک پیدا کردن

fret (فعل)
کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن

erode (فعل)
ساییدن، فاسد کردن، خوردن، ساییده شدن، فرساییدن

فارسی به عربی

تآکل , تدلیک

پیشنهاد کاربران

بپرس