یکی بیشه دیدند و آب روان
بدو اندرون سایه گاه گوان.
فردوسی.
جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه.
فردوسی.
خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه.
اسدی.
فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه.
نظامی.
رجوع به سایگاه و سایه گه شود.