سایه انداختن


معنی انگلیسی:
shades

لغت نامه دهخدا

سایه انداختن. [ ی َ / ی ِ اَ ت َ] ( مص مرکب ) اظلال. سایه افکندن. سایه گستردن : سحاب شب سایه مشکفام... انداخت. ( ظفرنامه ). || عارض شدن. پیدا شدن : دنبال این حادثه الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را خواسته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سایه افکندن . ۲ - مسافرت کردن بسمتی .

مترادف ها

shadow (فعل)
سایه افکندن بر، پنهان کردن، سایه انداختن، سایه افکندن، رد پای کسی را گرفتن

overshadow (فعل)
سایه افکندن بر، تاریک کردن، سایه انداختن، تحت الشعاع قرار دادن

cast a shadow (فعل)
سایه انداختن

overcast (فعل)
پوشاندن، تیره کردن، سایه انداختن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن

فارسی به عربی

مغیم

پیشنهاد کاربران

cast shadow
سایه انداختن: ظل افگندن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۴ ) .

بپرس