سایه افکندن


مترادف سایه افکندن: سایه کردن، سایه گستردن، سایه انداختن، مستولی شدن، چیره شدن، حکم فرما شدن، التفات کردن، توجه کردن، عنایت کردن

معنی انگلیسی:
shades, shadow

لغت نامه دهخدا

سایه افکندن. [ ی َ / ی ِ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سایه گستردن. اظلال. ( تاج المصادر بیهقی ) :
کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند
باغ چون صنعا کند چون روی در صحرا کند.
منوچهری.
گر چه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز.
مولوی.
|| توجه نمودن و متوجه احوال گردیدن. ( برهان ) ( آنندراج ). التفات کردن و توجه از کسی دیدن. ( مجموعه مترادفات ص 48 ) :
امروز چو آفتاب معلومم شد
کو سایه بر این خاک نخواهد افکند.
انوری ( از انجمن آرا ).
کاشکی خاک بودمی در راه
تامگر سایه بر من افکندی.
سعدی ( طیبات ).
|| عارض شدن. طاری گشتن : و چهار ماه آنجا مقام ساخت بسبب بیماری که بر وی سایه افکنده بود. ( تاریخ بیهقی ). || نزدیک شدن. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). || ظاهر شدن. ( رشیدی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) توجه کردن متوجه احوال کسی گردیدن .

فرهنگ معین

( ~ . اَ کَ دَ ) (مص ل . ) حمایت کردن .

مترادف ها

shadow (فعل)
سایه افکندن بر، پنهان کردن، سایه انداختن، سایه افکندن، رد پای کسی را گرفتن

shade (فعل)
کم کردن، تیره کردن، زیر و بم کردن، سایه دار کردن، سایه افکندن

فارسی به عربی

ظل

پیشنهاد کاربران

cast a shadow on sth
سایه سیاه چیزی رو چیزی: sth cast a black shadow on sth
اظلال
کسی را در پناه خود آوردن
متوجه احوال کسی گردین
متوجه احوال کسی گردیدن
توجه کردن، متوجه احوال کسی گردیدن ، کسی رادرپناه خودآوردن
توجه کردن
تیره و تار شدن پدیدار شدن غم و اندوه و نگرانی

پهن کردن سایه

حمایت کردن
سایه اش را پهن کرد
توجه کردن ؛ متوجه احوال کسی گردیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس